-از بچگی خواهر برادرام باهام همبازی بودن، ۲۴ ساعت بازیاااا
- تو دوران مدرسه جواب مسئله هامو از رو کتاب های پارسال خواهرم که یه سال ازم بزرگتر بود مینوشتم، خخخخ
-تیم میشدیم پدر و مادرو برای هرررر کاری راضی میکردیم
-به جای دوست پسر، داداشام از زیباییهام تعریف میکردن و من نیازی نداشتم جنس مخالف بهم توجه کنه، به جای دوست پسر با داداشام میرفتیم کوه، تفریح، خرید
-یکی کشیک میکشید از پنجره، تا میدید مامان داره میاد اشاره میزد صدای ضبط رو کم میکردیم
-وقتی داداشم، خواهرم، کسی رو انتخاب میکردن که خووووب بود اما پدر و مادر راضی نمیشدن، ماها مامان بابارو راضی میکردیم و حتی میشدیم واسطه بین داداش و عشقش که جوش بخوره
-روز، شب و نصف شب فرقی نداشت هر چیزی میخواستیم داداشا درخدمت
-خواهر برادر انگیزه تلاش برای کنکور
-خواهر برادر سرشار از عشق برای موفقیت ها
-یادمه وقتی انتخاب اشتباهی داشتم خواهر برادرام پدزمو راضی کردن تو عقد تموم کنم وگرنه بابام محاااال بود راضی بشه
-یادمه تو دوران بعد از جدایی نزاششتن آب تو دلم تکون بخوره
-وقتی برای تحصیل رفتم شهر دیگه دلم خوش بود هر شب یکی میاد به پدر و مادرم سر میزنه
-وقتی پدر ومادر دلشون گرفته، خدارو دارن اما دلسوزم زیاد دارن الحمدلله
امشب که دیدم یکی از دوستان رابطش با نامزدش بهم خورده و خانوادش راضی نمیشن جوش بدن، چقدر حیفم اومد که خواهر برادر بزرگتر نداره، چفدر حیفم اومد که خواهر بزرگتر نداره که باهاش درد دل کنه و ازش مشورت بخواه
اینایی که گفتم شاید یه صدم نعمت خواهر و برادره
الهی که همه بچه ها خواهر و برادر داشته باشن