هر کدوم از ما آدما در شرایط خاص یه احساس خاص داشتیم.
احساس شادی.
احساس غم.
حس زیبای عشق شاید....
و حس منفی نفرت شاید....
و شاید حسی که تاحالا هیچکس نداشته...فقط مخصوص خودمون بوده
من این تاپیکو زدم که هرکس دوست داشت حس خودشو که تجربه شو داره اینجا بنویسه...
میتونه شعر باشه میتونه متن باشه...
یا شاید از یه شعر یا یه متنی خوشتون اومده که اینجا میزارین...
حضور تک تک شما دوستان باعث افتخاره
اما اگرم هیچکس نبود باز من خودم فعال نگهش میدارم
البته در حد توان
قوانین:
این تاپیک آزاده
میتونید سلام و احوالپرسی کنید
میتونید خوش و بش کنید
فقط برای اینکه بعدا یه مجموعه کامل از متون و اشعار و احساس زیبا داشته باشیم هر چند وقت یه بار پست های غیر مرتبط با اجازه تون پاک میشه
اصلا هدفم این نیست که تعداد صفحات افزایش پیدا کنه.........
کمیت مهم نیست...کیفیت مهمه
برای همه شما آرزوی بهترین ها رو دارم.......
((- من عروسک نیستم! - ))---,--((در خاطری که توئی ، دیگران فراموشند ... ))((=2-10-96=خودمان هم نفهمیدیم تهش چی شد؟! آنهایی که دوستمان داشتند و دوستشان داشتیم ، منقرض شدند...!! --امیر وجود))
اکسیر عشق شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ... فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته ... شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت ... فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ... خدا گفت : دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود ... زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است ... و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان برایش کوچک.
((- من عروسک نیستم! - ))---,--((در خاطری که توئی ، دیگران فراموشند ... ))((=2-10-96=خودمان هم نفهمیدیم تهش چی شد؟! آنهایی که دوستمان داشتند و دوستشان داشتیم ، منقرض شدند...!! --امیر وجود))
زبان تنها عضویست که هم رنج بی پایان به همراه دارد وهم گنج بی پایان بیایید حواسمان باشد که: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ "ﺯباﻥ "ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ و با ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸوداز جدایی ها جلوگیری کرد و با همین زبان میشود جدایی انداخت . با همین زبان میشود آتش زد و با همین زبان میشود آتش را خاموش کرد حواسمان به دلهایمان باشد: "آلوده اش نکنیم" بیاید ارزش این را بدانیم که: نبودنها،دوربودنها و ندیدنها هرگزبهانه ای نمیشودبرای از یاد بردن دوستان
سال من بهترین سال میشه سالی که زندگی پر از زیبایی است❤️😍🤗
وزهای رفته به چوب کبریت های سوخته می مانند جمع آوری شده در قوطی خویش هر کاری می خواهی بکن آن ها دوباره روشن نمی شوند و روزی سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز!!
((- من عروسک نیستم! - ))---,--((در خاطری که توئی ، دیگران فراموشند ... ))((=2-10-96=خودمان هم نفهمیدیم تهش چی شد؟! آنهایی که دوستمان داشتند و دوستشان داشتیم ، منقرض شدند...!! --امیر وجود))
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ... بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست بزرگ شدیم ... به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود... بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ... و اینک والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور از پیچ و خم های زندگی ... بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ، بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند و یا هم اکنون رفته اند ... خیلی بزرگ شدیم ... و فهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود ... و غضبش عشق بود و تنبیه اش عشق بود عجب دنیایی است ، و عجیب تر از دنیا چه کوتاه است عمرمان
"در وادی تسلیم و رضا چون و چرا نیست" در وادی تسلیم و رضا چون و چرا نیست بیمار غمش را بجز از درد و دوا نیست دوری نکن از حضرت معبود که معبود نزدیک به قدریست که محتاج صدا نیست گفتند حریفان سخنی چند ز وصلش گفتند ولی درک سخن در خور ما نیست جمعی ز وصلش نشناسند سر از پا بی پا و سری در خور هر بی سر و پا نیست در محضر سلطان خطا پوش خطا بخش ای ترک خطایی بنشین جای خطا نیست "دادند بپوشیم ندادند نپوشیم ما را هوس پیرهن و شال و قبا نیست" ما را نبود جز هوس بزم تو لیکن در خدمت سلطان چه کنم جای گدا نیست ساعی بگذر از خود اگر طالب مائی زیرا که در این دایره جای من و ما نیست
((- من عروسک نیستم! - ))---,--((در خاطری که توئی ، دیگران فراموشند ... ))((=2-10-96=خودمان هم نفهمیدیم تهش چی شد؟! آنهایی که دوستمان داشتند و دوستشان داشتیم ، منقرض شدند...!! --امیر وجود))
سیب سرخی را به من بخشید و رفت ساقه ی سبز مرا او چید و رفت عاشقی های مرا باور نکرد عاقبت بر عشق من خندید و رفت اشک در چشمان گرمم حلقه زد بی مروت گریه ام را دید و رفت چشم از من کند و از من دل برید حال بیمار مرا فهمید و رفت با غم هجرش مدارا میکنم گرچه بر زخمم نمک پاشید و رفت
من همیشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خوشحالــــــــــــــــــــــــــــم...................گور بابای غمای دنیـــــــــــــــــــــــــــــا[smiley]s/sm80.gif[/smiley]
....................من بغض می کنم آسمان گریه باران کـه میبـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود راه می افـتم بـدون ِ چـتـر... من بـغض می کنـم، آسمـان گـریـه
((- من عروسک نیستم! - ))---,--((در خاطری که توئی ، دیگران فراموشند ... ))((=2-10-96=خودمان هم نفهمیدیم تهش چی شد؟! آنهایی که دوستمان داشتند و دوستشان داشتیم ، منقرض شدند...!! --امیر وجود))