اما الان خودم کرونا گرفتم انگار ن انگار.فقط همون روز اول هویج گرفت گفت بیا خودت ابشو بگیر....بعدم گفت نوبت بگیر برو دکتر حتی خودش منو نبرد دکتر بایاش برد.خودش رفته بود سرکار🙄بعدم داداشش رفت داروهامو گرفت...با اینک وقتی سقط کرده بودم بهش گفتم نیاز دارم وقتی مریضم بهم برسه.حتی اون موقع هم با اینک من ۴۰روز شدید خونریزی داشتم اما انگار ن انگاز تا اینک خودم با گریه بهش گفتم حداقل ی ذره جیگر واسه من بخر .میگفت اخه من نمیدونم باید چیکار کنم.گفتم اینترنتم نیست؟کسیم نیست ازش بپرسی؟عقلم نداری خودت ببینی وقتی یکی خونریزی داره باید چیکار کنی؟حتی ی روز خیییلی درد داشتم پسرمم اون موقع داشت دندون اسیاب درمیاورد خیلی اذیتم میکرد تومد حالمو دید ولی با دوستاش دفت بیرون🙄🙄🙄تا ساعت۱/۵شب هم نیومد.با اینک میدونست تنهام
وقتی مامانش کرونا گرفته بود باباش عین پروانه دورش بود.تند تند واسش اب هویج میگرفت،میوه های مختلف میگرفت.جیگر و مرغ میگرفت کباب میکرد واسش .دوروز مرخصی گرفت حتی خودشم بدن درد داشت اما ب روی خودش نیاورد و همش عین مروانه دور مادرشوهرم بود.اما شوهرم بی تفاااوت.دیگ امروز خودم رفتم با پس اندازی ک داشتم واسه خودم ی اب میوه و دوتا انبه خربدم...خیلی دلم پره
من ی ذره واسه این مرد اهمیت ندارم😭😭😭😭😭
شنبه هم نوبت دارع بره موهاشو بکاره