آب نمک بریز تو ظرف قطره های بینی بیشتر بریز تو بینی سمت راستت بعد تخلیه اش کن ، اونقدر ادامه ب ...
دستگاه اسگالش دارم انجام میدم هر یه ساعت یه بار گزفتگی گوش خیلی بده احساس میکنم چرک کرده
هر بچه ای منو میبینه میگه خوشبحال بچه تون چقدر مامان مهربونی داره ولی نمیدونن من بچه ندارم کاش خدا نگام میکرد من باردار میشدم و صاحب یه فرزند سالم و زیبا خدایا امیدم به تو هست خودت دستمو بگیر
خودت میدونی گلم.چون شوهرمنم تب نداشت ولی کروناداشت
میگم دیرئز رفتم گفت اگر دیدی تا سه روز همین مشکلات رو داری برو تست بده برا همین دارو هم بهم نداد فقط قرص جوشان داد
هر بچه ای منو میبینه میگه خوشبحال بچه تون چقدر مامان مهربونی داره ولی نمیدونن من بچه ندارم کاش خدا نگام میکرد من باردار میشدم و صاحب یه فرزند سالم و زیبا خدایا امیدم به تو هست خودت دستمو بگیر
امروز اینی که گفتم رو چند بار تکرار کن ، گوشت اگه باز نشد برو پزشک گوش حلق بینی انشاءالله که ...
تا اینکه این کار رو میکنم یه دو یک ساعت پ نیم خوبم دوباره میگیره
مرسی از راهنمایت باز دوباره انجام میدم
پسر عموم میگه برات ساعت 5 عنبر نسا و هلپه میارم دود میدم برات خوب میشی
هر بچه ای منو میبینه میگه خوشبحال بچه تون چقدر مامان مهربونی داره ولی نمیدونن من بچه ندارم کاش خدا نگام میکرد من باردار میشدم و صاحب یه فرزند سالم و زیبا خدایا امیدم به تو هست خودت دستمو بگیر
امشب بهم خبر دادن برادر شوهرم قارچ سیاه گرفته ،میگن سردرد شدید بوده یه طرف صورتش بی حس شده وخونریزی چشم هم داشته ، و دیابت داشته که مراعات نمیکرده
🤲🤲🤲🤲😭😭😭براش دعا کنید 😭😭😭🤲🤲🤲🤲🤲
💫🌹گفتم: " آمین! "پیش از آنکه دعا کنم، پیش از آنکه آرزوهای رنگارنگم را رو به رویم بچینم و یکی را انتخاب کنم .همه چیز را به خودش واگذار کردم.می دانستم که بیشتر از خودم نگران من است و می داند که رویاهای من پر از کوچه های بن بست و تاریک و بی فانوس است و اگر کسی دستم را نگیرد…چشم هایم را بستم و از ته دل گفتم: "آمین"چرا که می دانستم یکی آن بالا مرا دوست دارد...
دوماه توی بیمارستان بستری بود یه چشمش که درگیر شده بود رو تخلیه کردن والان مرخص شده ولی تحت درمانه
💫🌹گفتم: " آمین! "پیش از آنکه دعا کنم، پیش از آنکه آرزوهای رنگارنگم را رو به رویم بچینم و یکی را انتخاب کنم .همه چیز را به خودش واگذار کردم.می دانستم که بیشتر از خودم نگران من است و می داند که رویاهای من پر از کوچه های بن بست و تاریک و بی فانوس است و اگر کسی دستم را نگیرد…چشم هایم را بستم و از ته دل گفتم: "آمین"چرا که می دانستم یکی آن بالا مرا دوست دارد...