مادرشوهرم اینا دهات زندگی میکن همش بهم میگه برام سبزی خورشتی بگیر ِِمیگه ترشی بزار برام یا میگه . .
ما دوتاجاری هستیم.مادرشوهرمو خواهر شوهرم اونوخیلی دوستش داشتن ولی جاریم ازشون بدش میاد دیگه تازه گیا حتی خواهرشوم خونه پدرشوهرم باشه حتی خونشونم نمیره حالا .کلی ام جاریم نفریش کرده .حالا قبله اینا مادرشوهرم اصلا منو .تحویل نمیگرفت دوستم نداره با اینکه عمه ام هست اون بیشتر از من دوست داشت حالا اون تحویلشون نمگیره اومدن سمت من مام بعده اون وضعمون خوب شده .هی به من میگه سبزی خورشتی بخر واسم .یا عروسی نزیدک خونمون باشه میگه برو پول بنداز من میدم بعدا بهت نمیده ولی ..یا میگه ترشی بزار یا میگه گلدون بخر اومدی اینجا پولشو میدم.خودشون دهات زندگی میکنن..حالا من دلم نمیخواد براش چیزی بخرم .میگم چرا اون جاریمو که از من بیشتر دوستش داشت به اون نمیگه چرا منو که دویت نداشت من باید کاراشو انجام بدم ..بنظرتون فکرم درسته ..چیکار کنم چی بگم.بهش که یادش بیاد اون موقع ها اونو بیشتر دوست داشت از من منم کاری نمکنم براش
