سلام بچه ها میخاستم راجع به یه موضوع خیلی خیلی مهم زندگیم نظر بقیه رو هم بدونم.منو همسرم از دوتا فرهنگ کاملا جدا از همیم.من واسه تهرانم اون شهرستان.خراسان شمالی.ولی ازوقتی با من اشنا بود بخاطر درسش تهران بود.از قبل گفته بود شهرستات زندگی کنیم بعد چندسال منم قبول کردم ولی خب خیلی بچه بودمو هیچی نمیدونستمو تازه اولین پسری بود که باهاش بودم.ولی حالا مخالفت کردمو گفتم اصلا نمیام چون به شدت محیط اونجا اذیتم میکنه اصلا جای پیشرفت و رشد نداره.حالا هم همش با شوهرم بحث و دعوا داریم و سردی میکنه.بنظرتون چیکار.کنم؟!من واقعا ۶ ماه یبارم که میرم اونجا یه هفته میمونم عذاب روحی میکشم.حالا چیکار کنم؟!
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ببخشید ولی اشتباه از خودت بوده چرا همون اول گفتی میری و حالا میزنی زیرش؟ حالا که گفتی بنظرم راهی نداری بالاخره باید بری و یجوری خودتو سازگار کتی با محیط چه با سر کار رفتن چه کلاس و دوست جدید مثل خودت پیدا کردن، چشماتو رو سختیاش ببند و به زندگیت فکر کن فقط
ببخشید ولی اشتباه از خودت بوده چرا همون اول گفتی میری و حالا میزنی زیرش؟ حالا که گفتی بنظرم راهی ندا ...
خب وقتی من بعد شیش ماه میرم اونجا و روانی میشم برمیگردن باید چیکار کنم؟!خب من زمانی قبول کردم.که اصلا تا به حال شهر اونحارو ندیده بودم اصلا حتی یه ساعت خانوادشو ندیده بودم فرهنگشونو نمیدونستم.و شوهرم به شدت منو دوس داشتو گررررم بود.اما الان یخه یخخخ.خانوادشم مث خودش سردن و بیروح و بی اخساس.بعدش اصلا جای پیشرفت حتی واسه مردم خودشونم نی اونجا
همسرم میگه بجنوردیا زیادم جالب نیستن البته همه جا خوب بد داره
ببین خداییش همه جیشون خوبه مادرشوهرم و پرشوهرم و همشون واقعا خوبن ولی مدلشون عحیب غریبه و به شدت یخ و سردن.مثلا من باردار بودم بعد ۶ ماه رفتم خونشون مادرشوهرم اصن خونه نبود غذاهم درست نکرده بود با اینکه میدونست ما میایم و خودم باید واسه بقیه غذا درست میکردم