یه پارک خلوت کوچولو کنار خونمونه. امروز پسرمو بردم اونجا. دیدم یه خانون جوون و دخترش با چند تا چادر برای خودشون سرپناه درست کردن. نتونستم بیخیال بشم و برم خونه. رفتم ازش پرسیدم چیزی احتیاج نداری؟ گفت نه. شرمنده ام. صابخونه بیرونم کرده. فقط گوشیامو برام شارژ میکنی؟ گوشیاشو اوردم خونه و شارژ کردم. با غذا و خوراکی و فرش براش بردم. حالا از فکرش بیرون نمیام که تو پارک خوابیدن.😔😔😔