بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شعر درمون نیست...دردیه معجون...از غم و خشم و جنون...کشتن تومون هر عشقی بود ...کی میگه حقیقت تلخه؟ترشه که همه چشمارو بستن..(نفرت می چکه از قلم صلح)سیاهه پروندم ولی خب قلبم نه! اون همه خفت و خاری پس کو؟ اون لحظهی عاری از زاری و ننگ اون بودنِ محترم حس قشنگ از خستگی توی این قهقراها چه کنیم،چه میشه و چه و این چراها صورتای کبودِ ته بن بستا صدای شیون زنها و گلدسته ها از خون خشکیده تو حلقوممون از قامت شکسته این همه جوون از سری که حرف داره و شکسته میشه یعنی اخرین درهای امیدم بسته میشه؟ گفتم آقا روی شما حکم میشه فردا از این شکنجه و کشتن دست بردار تو از اونچه هویت منه دوری منو نمیشه شبیه خودت کنی زوری تو داری میبری تو دنیا حیثییتمو خار کردی بهخدا شخصیتمو من تاریخم پر بابک و کاوهس....
عزیزم اینم شد سوال؟خب معلومه دیگ،گرونی،گرما،قطعیه برق،بیماری
❤خدای مهربونم تو تنها دلخوشیه زندگیمی🌸حسِ بودنت قشنگترین و بهترین حالِ خوبِ منه🌸دوسِت دارم و عاشقتم قدِّ بزرگیه خودت🌸خیییییلی افتخار میکنم ب داشتنت و این افتخارو با هییییچ چیزی تو دنیا عوض نمیکنم🌸پشت و پناهه همه ی بنده هات باش🌸تکیه گاهه امن و مهربونِ من و عزیزای دلِ منم باش🌸ممنون ک هستی و حتی ی ثانیه منو ب حالِ خودم رها نمیکنی🌸با وجودت کنارم خوشبخترین و خوشحالترینم🌸این حسِ قشنگِ آرامشو ازم نگیر🌸بذار تا ابد دلم قرص بمونه با داشتنت❤ (اون لحظه هایی ک ب صفر میرسیدم و فقط تو بودی کنارم و جزء تو پناهی نداشتم رو یادته خدا،یادته اون شب و روزارو،یادته با چ سختی و ترسی میگذشتن،ولی گذشتن چون تو بودی و خواستی،چون ی لحظه تنهام نذاشتی،تو اوج بی کسی و ناامیدی درست تو لحظه ی آخر خودتو نشونم میدادی،اگ نمیومدی و ب دادم نمیرسیدی معلوم نبود چی میشد،ولی تموم شد و بخیر گذشت،خدایا مث اون وقتا و همیشه،کنارم بمون و حتی ی ثانیه پشتمو خالی نکن ک بدون تو فاطمه دیگ فاطمه نیست😔)