به خاهرزادم میگع میدونم داری شیطونی میکنی .
من بچم کورتاژ شد گفت من میدونستم قلب نداره تو باعثش شدی قلبش نزنه .
پدرم با عموم یه خونه شراکتی دارن کلا میگه بوی خون نیده اون خونه یکی باید بمیره تا فروش بره .
تا صبح تواتاق ورد میگه یشب میگفت خاهرم میگه دیدم در اتاقو محکم میزنن اینم ترسیده گفته شاید داداشم حالش بدشده درو باز کرده زود دیده خابهههه داداشم میگه نه تو نباید باز میکردی رفت دیگه .
یه شب هم زنونه بالاپشت بوم نشسته بودیم منو خاهرم و خاهرزادم یهو همه جا روشن شد سایه رد شد خشکمون زده بود فقط زنگ زدیم به مامانم که زود بیاد تا مامانم بیاد نور رفت