پسرا می گفتن حوصلمون سررفته جوگیر شدم به بزرگه گفتم بردارشون ببر خونه مادر بزرگت!
خودم هم چون کار داشتم نرفتم!
همسرم قرار بود بیاد ولی زنگ زد گفت مریض زیاده همه خستن شیفت شب میمونم!
مشغول کار شدم ولی همش از بیرون تو حیاط صداهای عجیب و غریب میاد
رعشه افتاده به تنم
اومدم نی نی سایت سرم گرم شه
ولی خیلی ترسیدم
آدم ترسویی نیستم ولی واقعا حس میکنم جنی دزدی چیزیه!!
حقیقتا جرات نمی کنم برم چک کنم!