بهش مسیج بده میریم دنبال کارای جدایی اما قانونی
من جایی نمیرم که بتونی شکایت کنی همینجا میمونم وقتی کارامون تموم شد و تکلیف خونمون معلوم شد اون موقع معلوم میشه کی باید کجا بره تو هم میتونی نیایی
نمیتونم توهین ها و تحقیر هاشون رو فراموش کنم. چون خاتواده ما سطح‌مون بالاتر بود همش میخ استن برام کاری نکن که بگن کمی و ما بالاتریم و منت بردین همینجوری زنش شدی!! در حالیکه همسرم‌گفت سختمه بابام‌گفت دختر من همسر تو محسوب میشه هرکاری بخوای بکنی برای زن خودت بوده تونستی انجام بده نتونستی نه به خودت فشار نیار.
الان شما بیشتر از اینکه از شوهرت ناراحت باشی بابت جاریت عصبانی بودی و با وجود ناز کشیدن همسرت ول کن دعوا نبودی. چون از جای دیگه پر بودی. خودمون چقدر عصبانی میشیم وقتی مردها از جای دیگه پر باشن و با کوچکترین تلنگری از طرف ما آوار بشن رو سرمون. پس به همسرت حق میدم که الان بیشتر از بحث اول عصبانی باشه. شما سر یه موضوع دعوا کردین بعد مامانتینا و مامانمینا رو پیش کشیدین.
نباید دیگه اس میدادی فقط چند روز باید سرسنگین میبودی
خودش این بحث خاتواده هارو اورد تو زندگی ام. در نبود من با خانواده اش در میفته ولی جلو من به من فحش میده!!!
من از خودش ناراحتم که زندگی ام رو گذاشت کف دست بقیه و گذاشت دخالت‌کنن. از خودش ناراحتم که هرچی مادرش میگفت رو اجرا میکرد و یا به زبون اورد. بعد میگفت ما جنس مون همینه ما مردامون اینحورین. برادرش از اینا نیست!!!
اره میدونم ولی دلم خیلی پره نمیتونم اروم شم. جاری ام تمام کارای عدوسی اش با من بود و کلی زحمت دست تنها با بچه کوچیک بهش کادو سنگین بده کلی کار برای خودش و برادرش مامانم عمل کرد نگفت خالش چطوره و یه احوال نپرسید. گفتم نپرسیده دعوا راه انداخت به خاطر اون!!!
اره خیلی تکرار کردم. ولی حق نداره چون گفتم از جاری ام ناراحتم که چرا احوال مادرم رو نگرفته دعوا راه بندازا یا بگم‌جرا حاری ام به خودم زنگ و پیام نمیده که فیلم پسرت رو بفرست دعوای شدید راه بندازه. حالا که دعوا کرد منم میگم.
خیلی نسبت به قبل بهتر شده ولی نتونستم فراموش کنم توهین های خود همسرم رو و تنهایی که در نبودش در فامیل میکشم. جاری ام تو دوساعت جواب مثبت داد از بس فقط میخواستن شوهرش بدن بعد میگه به سره برادرم زیادیه!! همشکن میگن بعد به من خودشون میدونن چقدر خواستگار خفن داشتم و حتی از خودشون منو خواستگاری کردن میگن شانس اوردی این شوهرت شده!!
همش گفتم کاش اشتی کنم دیگه ناراحت اش نمیکنم و ... ولی باز نتونستم جلو خودم رو بگیرم. مریض شدم از بس بهشون فکر میکنم و همش دعوا میندازم بعد با اونا خوبم. خودم‌میدونم باید پیش هنسرم‌چیزی نگم و دستم رو باز گذاشته جواب شون رو بدم ولی نمیتوتم جواب بدم بعد سر همسرم خالی میکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
