دیروز بیست کیلو نعنا خریده پاک کنه خشک کنه.
رفته خونه مادرش باهم درست کنن منم رفتم سربزنم.
مادربزرگ شوهرم گفته چرا زودتر نیومدی گفتیم میای کمک ولی آبی ازت گرم نشدگفتم عزیز امیدت به خدا باشه بنده ها نمیتونن کاری کنن.
بعد نشستم پاک میکردم گفته دو کیلوشو ببرخونتون فردا پاک کن.
گفتم عزیز من با بچه ها نمیرسم.
شوهرمم دوستش بادمجونش داده اول زنگ زده مامانش میخوای ترشی درست کنی بگیرم ازش.
گفته بگیر.
گرفته آورده طبقه بالا میگه تو یکم درست کن تا مامان بیاد کمکت.
تویه خونه ایم.
مادرشوهرم زنگم زده گفته بادمجونارو شما پوست بکن سرخ کن منم سر نعنا هام ناهارم اینجام.
ینی خونه نمیام.
اینهمه بادمجونو درست کنم اینهمه روغن حروم کنم بعدم بدم به بقیه ک زحمتم نکشیدن؟؟؟؟
چرا مادرو مادرشوهرو یکی بدونم وقتی اگه مامانم بفهمه میاد کمکم ولی مادرشوهرم کار سرم میندازه با دوتا بچه؟
رو دارن بخدا.
منم صبح تا حالا به کارام رسیدم الان نشستم چنتاسو پوس کندم الان میبرم سرخ کنم.عمزا همشو درست کنم.هروی درست کنم برا خودمو مامانم برمیدارم.
زنگ زدم شوهرم گفتم وقتی قراره من تنها اینارو درست کنم دیگه چرا به مادرت گفتی میخواد یانه؟درست میکردم خودمم همشو برمیداشتم.