سلام دوستان عزیز من بر اساس تجربه های شخصی خودم خیلی دوس دارم تا اونجایی ک بتونم حتی ب ی نفر هم شده ی راهکار بدم تا یکم دلش آروم شه چون خودم خیلی سختی کشیدم . و افسردگی و اضطراب خیلی بده ...
حالا کسانی که وسواس
ترس از دست دادن
ترس از دست دادن تعادل
خود بیمار انگاری
ترس از بیماری
سرچ درمورد علائم بیماری
افکار خودکشی
هرکی سوال داره بپرسه میام همه رو می خونم عزیزان همه رو هم جواب میدم تا اونجا ک بتونم کمک میکنم
الهی به حق فاطمه زهرا خدا کمکت کنه...من یه مدته همین طور شدم...همش حس میکنم مریضیم...و افکار خودکشی ولم نمیکنه..خسته شدم...
من هرگز از رحمتخدای مهربانم ناامید نمیشم.خداجانم اونی که الان این امضارو میخونه،به همه آرزوهاش برسون💜تا اینجا اومدی اگه دوست داشتی بهم بگو برات صلوات بفرستم
الهی به حق فاطمه زهرا خدا کمکت کنه...من یه مدته همین طور شدم...همش حس میکنم مریضیم...و افکار خودکشی ...
عزیز دلم این افکار همش تلقینه باور کن من دوسال پیش بخاطر یه سرگیجه انقد سرچ کردم تو اینترنت رسیدم ب سرطان و ام اس که کم کم کل علائم اومد سراغم و حالم ب قدری بد بود ک خودمو مثل مرده ها می دیدم فقط من بهت اطمینان میدم هیچ مشکلی نداری عزیز دلم اگ بیشتر سوال داری بپرس راحت باش
من از تنهایی و سینگلی رنج میبرم و به معنای واقعی دارم افسرده میشم
عزیز دلم ب وقتش همه چی درست میشه فقط خدا از آینده خبر داره با ناراحتی و افسردگی چیزی درست نمیشه بخاطر سلامتیت خداروشکر کن عزیزم اعتماد ب نفستو ببری بالا ب خودت احترام بذار ذکر ۴ قل برای گرفتاری ها مشکلات.....اگ بد توضیح دادم ببخش و سوالات زیادی داری بپرس گلم
دوستان عزیزم من از بچگی وسواس فکری داشتم ک خودم نمیدونستم مثلا اولش طرفدار عددهای زوج بودم و میگفتم مثلا اگه هفت تا شکلات بخرم ی اتفاق بدی میفته کم کم وقتی بزرگ شدم وسواس شستشو و وسواس فکری شدید ک تبدیل ب افسردگی شدید شد و هر جا رفتم قرص و دارو اصلا برام فایده نداشت البته میخوردم وقتی دیدم فایده نداره مینداختمشون دور و حالم خیلی بد بود مثلا مامانم بهم میگفت نماز بخون انگار بهم فوش میداد صدای اذان عصبیم میکرد تا اینکه رفتم پیش ی روانپزشک و بهم گفت اینکه میگی دارو تاثیری نداره همش دست خودته از بس قدرت تلقین بالایی داری و منفی بافی منم حرفاشو ب مسخره گرفتم اما داروهاشو شروع کردم و ب حرفاش فکر کردم و گفتم بذار ی مدت اصلا ذهنم و آزاد کنم ب جهنم اصلا آخرش ک یه مردن بیشتر نیس چرا خودمو عذاب بدم و در مورد گذشته و آینده ک ازش خبر ندارم خودمو زجر بدم بعد دیدم حالم داره بهتر میشه رفتم تو فکر نماز خوندن البته اولاش زیاد حالم خوب نبود بعد کم کم نماز شب رو یکی دوستام بهم گفته بود اومد تو ذهنم با استرس رفتم بخونم شروع کردم و خوندم ب محض خوندنش باورتون نمیشه احساس آرامش عجیب از جنس خدا احساس میکردم اونقدر ب خدا نزدیک شدم ک دیگ هیشکی نمیتونه جدامون کنه کلی انرژی مثبت کلی امید بچه ها ی بار امتحانش ضرر نداره بخدا حیفه عمر ما با استرس هدر میره همشم بخاطر وسوسه شیطان و گناه و غیبت و .....ب خدا نزدیک بشید خود ب خود مثبت اندیشی میادسمتتون و خودتونو پیدا میکنید آرامشی از جنس خدا برا همتون آرزو دارن