دیروز همسرمو بردم بیمارستان برا سی تی ریه ش
تو حیاط بیمارستان منتظر بودیم من یه لحظه رفتم داخل و برگشتم، شوهرم گفت پول تو کیفت داری؟ گفتم برا چی؟ گفت اون خانومه که داره میره داشت با تلفن حرف میزد گریه میکرد میگفت غصه نخور فقط بیست تومن کم دارم برا پول غذا
دیگه منم رفتم صداش کردم یه مبلغی بش دادم
بعد اخر سر که خواستیم بریم شوهرم گفت دوباره داشته از یه جا دیگه رد میشده همون حرفا رو تکرار میکرده😐😐