بچه ها تو شهر ما بحث دعا و دعانویس خیلی زیاده و مردمش هم خیلی اهلش هستن. البته میدونم که همه جا هست ولی اینجا بیشتره ، خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به ۷ سال پیش ، یکی از دوستام تو دوران دانشگاه چند سالی بود که یه پسره رو میخواست ولی هر بار که میومده خواستگاریش به یه علتی بهم میخورده و نمیشده
یه روز به من گفت که مامانم وقتی سوار یه تاکسی بوده راننده واسش تعریف میکنه فلانی کارش حرف نداره و عالیه ، بعد به من گفت بیا بریم پیش اون ببینم شاید کار من درست شد 
 رفتیم اونجا یه خانمی بود تو یه اتاق چند نفر هم دورش نشسته بودن، ما رفتیم نشستیم گفتیم خب بذاریم اول کار اونا رو انجام بده بعد ما ، دیدیم رو کرد به ما که کارتون چیه؟ ما مشکلمون گفتیم بعد اون به ما گفت روش کار من اینجوریه که یکی از شما باید چشم هاشو ببنده تا من با اون ارتباط برقرار کنم بعد از طریق اون میگم کی دعا کرده ولی کسی که چشم هاشو میبنده عادت ماهیانه نباشه و پاک باشه و دلش هم باید صاف باشه 
من که خیلی ترسیده بودم رو کردم به دوستم که خب خودت چشم هاتو ببند من که چ میشناسم فامیل های شمارو