سلام ، من حدودا یک سال پیش خیلی خیلی ناگهانی و اتفاقی عاشق یکی شدم که تقریبا فامیل دور ما میشن ،خیلی دور نه ،یعنی هم نزدیک هم دور ،من اصلا قبلا ها هیچ حسی بهش نداشتم ،ولی خیلی اتفاقی عاشقش شدم شاید بخوام بگم باور نکنید ،از جایی عاشقش شدم که ی شب خوابشو دیدم ی خواب خیلی مسخره دیدم فقط در حد ۱۰ ثانیه ،از اونشب ب بعد دیگه بدجور عاشقش شدم حتی صبحش اصلا حال عجیبی داشتم خلاصه گذشت بعد ما رفت و امد داشتیم ولی خیلی کم ،،تو این دوران ،یعنی همین حدودا یکسال کم کم اونم عاشق من شد حالا داستانایی داشتیم که بخوام تایپ کنم کلی طول میکشه ،تو این زمان تا الان ۳ بار از من خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم ب خاطر تفاوت سنی مخالفت کردن ولی من خیلی دوستش داشتم و دارم ،هروقت منو میبینه خیلی خیلی خیلی مستقیم نگاه می کنه یعنی طوری که کل جمع متوجه نگاه اون ب من میشه ،،الان ب خودم گفتم اگ ی بار دیگ بیاد خواستگاری بهش جواب مثبت میدم ولی تفاوت سنیمون ۱۶ ساله ،ولی هیجور نمی تونم فراموشش کنم تازگیا هم پیش یکی از فامیل خیلی نزدیکمون مشغول کاره و من بیشتر میبینمش ،الان من اصلا نمی دونم اونجوری ب من نگاه میکنه یعنی چی ،اصلا ازدواج با اینهمه تفاوت سنی بعدا مشکل ایجاد نمی کنه؟
من مادر نميشوم تا فرزندم را عصاى دستم كنم...من مادر نميشوم تا پيري و كورى ام را به فرزندم تحميل كنم....من مادرنميشوم تا بهاي قطره شيرى كه به كودكم داده ام پس بگيرم....من مادر نميشوم تا فرزندو وابسته و بيمار تربيت كنم و افتخار كنم به اينكه فرزندم مرا بر همسرش ترجيح ميدهد....من مادري بيمار نيستم...من مادر ميشوم تا انسانى سالم و مستقل تربيت كنم،مادرميشوم تا انسانيت را به فرزندم بياموزم.انسانى قوى و درستكار و خوشبخت....كودكم وظيفه اي در قبال من ندارد....بلكه من مادر او هستم و موظف به خوشبخت كردن فرزندم
تفاوت سنی ۳۰ و ۴۶ خیلی خودشو نشون نمیده.ولی ۲۰ و ۳۶ خیلی نشون میده.مهم اینه ک هردو طرف ب پختگی نسبی رسیده باشن.
من مادر نميشوم تا فرزندم را عصاى دستم كنم...من مادر نميشوم تا پيري و كورى ام را به فرزندم تحميل كنم....من مادرنميشوم تا بهاي قطره شيرى كه به كودكم داده ام پس بگيرم....من مادر نميشوم تا فرزندو وابسته و بيمار تربيت كنم و افتخار كنم به اينكه فرزندم مرا بر همسرش ترجيح ميدهد....من مادري بيمار نيستم...من مادر ميشوم تا انسانى سالم و مستقل تربيت كنم،مادرميشوم تا انسانيت را به فرزندم بياموزم.انسانى قوى و درستكار و خوشبخت....كودكم وظيفه اي در قبال من ندارد....بلكه من مادر او هستم و موظف به خوشبخت كردن فرزندم
سلام من 12سال با شوهرم اختلاف دارم پشيمونم زندگی خوبی دارم همه چی اوکی اما الان من دلم ميخواد خیلی کارا کنم ک اون 10سال پیش کرده و منو مسخره میکنه سعی کن فراموشش کنی بری تو زندگی خیلی ب مشکل میخوری
خودم ۱۶ سالمه ،البته مامانم میگه از وقتی ۱۲ سالت بود این هر سال میومد خواستگاری
اصصصصصلا بهش فک نکن.هنوز خیلی بچه ای.تامام
من مادر نميشوم تا فرزندم را عصاى دستم كنم...من مادر نميشوم تا پيري و كورى ام را به فرزندم تحميل كنم....من مادرنميشوم تا بهاي قطره شيرى كه به كودكم داده ام پس بگيرم....من مادر نميشوم تا فرزندو وابسته و بيمار تربيت كنم و افتخار كنم به اينكه فرزندم مرا بر همسرش ترجيح ميدهد....من مادري بيمار نيستم...من مادر ميشوم تا انسانى سالم و مستقل تربيت كنم،مادرميشوم تا انسانيت را به فرزندم بياموزم.انسانى قوى و درستكار و خوشبخت....كودكم وظيفه اي در قبال من ندارد....بلكه من مادر او هستم و موظف به خوشبخت كردن فرزندم