امشب رفتیم یه دور بزنیم بعد از جای خونه مادربزرگم که رد شدیم دیدیم همه خاله هام اون توان و به ما هیچی نگفتن.
همچین دلم شکستش. منو مامانم کلا همیشه اضافیم. مخصوصا من. با اینکه همیشه دلم میخواد با ۴ تا خالم تنها یه جا بشینیم کسی نیاد.ولی هروقت تنهان خودشون باهم میرن باز هروقت که بقیه اقوام هستن و راحت نیستن به ما میگن بیاین.
با اینکه میدونن من چقدر دلم میخواد تنها با خودشون باشن.
دوستم خاله هاش همچین میخوانش و به فکزشن و ازش حساب میبرن . منکه تو جمع هاشون هیچم انگار همیشه بی عقلشونم.
من ۱۹ سالمه