2777
2789
عنوان

داستانک من

101 بازدید | 12 پست

چشمامو باز کردم اوه خیلی خوابیدم...نزدیک به یازده هست ...خدایا چقد خوابیدم .آها امروز چهارشنبه هست باید برم دادگاه اخه کی این جلسات مشاوره تموم میشه ..ما که تصمیممون رو گرفتیم..
..پس چرا هنوز خسته هستم؟چرا هنوز کسلم؟آها شاید گرسنه ام...

یه چای تازه دم قندپهلو و یه تکه نون سنگک گرم با پنیری که روش سیاه دونه ریختم و گردوهای تازه مغز شده ی باغ خان عمو ‌شاید حالمو جا بیاره...
 
آه...نه...سیاه دونه تموم شده ...کسی نون سنگک نخریده...گردو هم چون احساس میکردم چاق میشم حذف کردم...باز هم که حالم گرفته شد ولی چاره ای نیست...تخم مرغ سرخ شده با کره هم خیلی عالیه...آره تخم مرغ سرخ میکنم...آه..این جا تخم مرغی هم که همیشه خالیه..آره راستی کلسترول داشت و نباید این هفته تخم مرغ میخوردم...خدایا پس من چیکار کنم ...یه تکه بسکوییت برداشتم و مثل هرروز شروع کردم به جویدنش و دیگه حوصله دم کردن چایی رو هم نداشتم...
همینطور که بسکوییت خشک به سختی از گلوم پایین می رفت .... 

به اطرافم یه نگاه انداختم ...روکشهای مبلی که بهم دهن کجی میکردند، گلدونهایی که چندین روز بود دستی به سروگوششون نکشیده بودم و پلاسیده شده بودن،،اسباب بازی های ریز و درشتی که هر کدوم ی جا پخش و پلا شده بود ،،،همه اینها به اضافه آشپزخونه نامرتب سینک پر از ظرف و گاز کثیف حالمو گرفته بود

آها حالا فهمیدم...پس دلیل خستگیم ایناس.آخه خوابم که کافی بود ...پس دلیلش بهم ریختگی خونه بود...

یه لحظه با خودم فکر کردم که چقد همسرم میتونسته از دیدن هر روز این خونه ی نامرتب انرژی منفی گرفته باشه..
چقد میتونسته رابطه ی سرد ما رو سردتر کنه و دلگرمی مون رو دلسردی....
آره خستگی من به خاطر اینا بود ...رابطه سرد ما بخاطر نبود گرمی و احساس زندگی تو خونه بود...خدایا معذرت میخوام.‌.همسر عزیزم معذرت میخوام...
یه لحظه کل وجودم رو انگیزه پر کرد، انگار خون داغ تازه ای تو رگهام دوید...با خوشحالی روکش مبلها رو برداشتم...روفرشی رو جمع کردم تا زدم و تو کمددیواری گذاشتم..این مبلها و فرشها برای لذت بردن ما بود ولی زیر روکش پنهان شده بود..تازه متوجه شدم چه مبل خوشرنگی داریم..یاد خاطره روز خرید مبل انرژی قوی وخوبی تو وجودم آورد...
آب پاش رو پر از آب کردم و به گلها آب دادم ...خاکشون رو عوض کردم و برگهای پلاسیده رو جمع کردم.از باغچه گل رز قرمز چیدم و تو گلدون کریستال خوش تراشم که سالها توی بوفه داشت به فراموشی سپرده میشد،، روی میز گذاشتم .در حالیکه داشتم عود خوشبویی که یادگاری از سفرمون به جنوب بود رو روشن میکردم با بوی خوشش رفتم به روزهای عاشقی کنار دریا ...روزهای گرم و قشنگ زندگی

پس اون روزها چی شدند؟؟؟
شاید ما هم مقصر کشتن اون لحظه ها بودیم ...شاید که نه حتما ...


به خودم گفتم: حالا وقت تغییره وقت غر زدن نیس
خودتو عوض کن ،،،دیدتو عوض کن،،حتما دنیا هم عوض خواهد شد..بعد از مرتب شدن خونه واسه خودم چایی دم کردم و با لذت خوردم
حالا وقتش بود که برم خرید...قفسه های یخچال پر از بی حوصله گی شده پس باید پر بشه از طعم هایی که زدگی بخشه..یه خرید خوب حالمو جا آورد..حالا دیگه فردا صبح وقتی بیدار میشم انتخابهای زیادی خواهم داشت...تصور اینکه همسرم بیاد و خونه قشنگمون رو دوباره گرم وشاد ببینه خوشحالترم میکرد و حتی فکرش خستگی رو از تنم درمیاورد...بعد از ماه ها شماره همسرم رو گرفتم و با صدایی شاد بهش سلام دادم..

سلام عزیزم..یار قدیمی..
سلام خانم یادی از ما کردی...چیزی شده؟؟؟
مگه باید چیزی بشه تا از عشقم یادی کنم؟؟
خدایا درست دارم میشنوم گفتی عشقت؟؟
حالت خوبه خانمی؟؟؟

تو هم مسحور حال جدیدم شده بودی...با تعجب پرسیدی امروز میای مشاوره؟قرار طلاق بعد از این جلسه صادر...
نذاشتم جمله تو تموم کنی...فقط یادمه که گفتم ...
من مردی که باش زندگیمو ساختم هرگز ترک نمی کنم...غذایی که دوست داری روی گاز در حال جاافتادنه...بوی خورش قیمه و مرغ شکم‌پر همه جا پیچیده..کاش بیای کنارم امشب رو صبح کنی...میز شام  رو تو بالکن میچینم چون میدونم هوای باز رو دوست داری ...به یاد اون شبها که ستاره ها رو تماشا میکردیم..
سکوت کرده بودی چیزی نمیگفتی ...ولی صدای نفسات منو دیوونه میکرد ...فقط گفتی چشم همه کسم ...زیر نیم ساعت پیشتم و هرگز ترکت نخواهم کرد ..........


صبح قشنگیه...هم روی پنیر سیاه دونه ریختم هم کنجد...گردوها هم اگر چه مال باغ خان عمو نیست وای تازه و خوشمزه هس...تو رفتی نون سنگک بخری..منم چایی  رو تو قوری دم کردم..خونه خیلی مرتب و تمیزه ..و من خوشحالم ..

آره..صدای چرخوندن کلید تو در...
خانمی کجایی عزیزم بیا نون تازه آوردم...آه باز بردی و هنوز یادت بود که عاشق گل مریمم.

قشنگی زندگی به بودن کنارته...پس میمونم و میجنگم...چون من کنار تو بودن رو انتخاب کردم....

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

قبلا خیلی بیشتر الان وقت نمیکنم 

ما همه حونواده اهل خاطره نویسی و نقاشین،،،من خودم از اول راهنمایی تا بیست و سه سالگی خاطرات روزانمو نوشتم متاسفانه یه بی‌شعور بخاطر یه سوتفاهم بی جا همشونو پاره کرده بود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز