سلام دوستان
خواهرم میخواد ازدواج کنه با پسری که دوست بوده
خواهرم خیلی سرتر از پسره ست
من خیلی واسش آرزوها داشتم
ولی هرچی پسره بگه حرف اون براش مهمه
من همه کار براش کردم میخواست سالن بزنه من تو ارزونی واسش همه ی طلاهام و فروختم
بدون حضور من خواهرای پسره اومدن خونه مامانم خواستگاری
با پسره رفته محضر دیده
الانم بهم میگه شوهرت تو مراسم خواستگاری حرف نابجا نزنه که خواستگارم ناراحت بشه
من ۸ ماهه حامله ام رفتم تو پارک یکساعت گریه کردم
آخه اینقدر تغییر بخاطر یه شوهر ۰۰۰