2777
2789
عنوان

جوش های ریزصورت کودک

1056 بازدید | 18 پست

سلام بچه ها.من خیلی نگرانم توروخدا اگه کسی چیزی میدونه کمکم کنه.صورت پسرم که ۶سالشه پرازجوش های ریزشده.پیشونی.گونه لپ وچانه.کلاهمه جای صورتش جوش زیرپوستی ریزودونه دونه شده.هرروز موزوآجیل میخوره.یه مدت هم بود تخمه سیاه زیاد میخورد.خیلی هم عرق میکنه.میتونه ازگرما باشه یاحساسیته.دلم آشوبه

از اب و هوا میتونه باشه

از بالشتش میتونه باشه

از بوس کردنش میتونه باشه

پسر منم ۳ سالشه و گونه هاش جوش ریز زده

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

از اب و هوا میتونه باشه از بالشتش میتونه باشه از بوس کردنش میتونه باشه پسر منم ۳ سالشه و گون ...

بردم دکتر یه صابون و پمادهیدروکورتیزون داد.شمادکترنبردی؟جوشای کوچولوت قرمزه؟

بردم دکتر یه صابون و پمادهیدروکورتیزون داد.شمادکترنبردی؟جوشای کوچولوت قرمزه؟

دکتر بردم،همینا رو که بهتون گفتم بهم گفت،فکر کنم فقط یه پماد براش نوشت که من دلم نیومد به صورتش بزنم،پوستش خیلی نازکه

اره قرمز هستن

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
دکتر بردم،همینا رو که بهتون گفتم بهم گفت،فکر کنم فقط یه پماد براش نوشت که من دلم نیومد به صورتش بزنم ...

عزیزدلم شرمنده هی سوال میپرسم.الان پمادونزدی کمترنشده یابیشتر؟عزیزم پسرشما دونه های بی رنگ همرنگ پوستم داره؟

عزیزدلم شرمنده هی سوال میپرسم.الان پمادونزدی کمترنشده یابیشتر؟عزیزم پسرشما دونه های بی رنگ همرنگ پوس ...

خواهش میکنم گلم

پماد رو نزدم ولی رعایت میکنیم و بوسش‌نمیکنیم،رو بالشتی ضد حساسیت استفاده میکنیم و مرتب میشوریمش،خداروشکر کمتر شده ولی هنوزم داره یکم

بعضیاش بی رنگ هم هستن

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
خواهش میکنم گلم پماد رو نزدم ولی رعایت میکنیم و بوسش‌نمیکنیم،رو بالشتی ضد حساسیت استفاده میکنیم و م ...

دکتربه من گفت بی رنگا چربی زیرپوسته.که خودش به مرورزمان امکان داره بره‌.اگرم نرفت یابزرگ شد میتونه لیزرکنه.بعدم گفت خیلی حساسی دست ازسرش بردار😑

دکتربه من گفت بی رنگا چربی زیرپوسته.که خودش به مرورزمان امکان داره بره‌.اگرم نرفت یابزرگ شد میتونه ل ...

فقط بهشون دست نزنید،ایشالله کم کم میرن

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز