خب بچن دیگ
یه بار همسایه ما به منو خواهرم خیلیییییییییی شدید اصرار کرد بیاین خونه ما شب نشینی
منو خواهرمم خیلی موذب بودیم دوره مجردی ،با آهو ناله و عزو جز و عدم رضایت رفتیم، بالاخره در زدیم اومد دم در اصلااااا یادش نبود گفته بود بیاین، ما میگفتین دیگ اصرار کردی اومدیم،اونم میگفت چییی ینی چییی کی گفتم !!؟؟کلا نیم ساعت نشده بود کلا یادشرفته بود
بعدا فهمیدم طفلک قرص اعصاب خاصی میخوره گفتم شاید از عوارضش بوده چ میدونم