سلام بچه ها بیایید توروخدا خیلی ب کمک هاتون احتیاج دارم شاید داستان زندگی منو بدانید الان سه ماهه که ب قهر اومدم خداییشم تقصیر شوهرم بود اما حالا تقصیراتشوقبول کرده و تمااام تلاششوکرده برگردم ولی مشکل اینجاست من دیگه حاظر نیستم برگردم طبقه پایین خونه مادر شوهرم وقتی تو تو این سه ماه حتی یکبار نیومدن دنبالم فقط شوهرم تنها میومد
اما پول پیش نداره میگه طلاهاتوبفروش و قراردادخونه رو با اسم خودت بنویس که پولو فقط بخوات بدن یکسال ب زندگیمون فرصت بده خیلی پسر خوبیه کتمان نمیکنم اما یجوریم میگم حالا ک وکیل گرفتم و عادت کردم ب این شرایط کلا دل بکنم برم و طلاقموبگیرم ازطرفی دودلم میگم آدم بدی نیست اما بچه کاری و زرنگ نیست بخدا طلاهامم همونجوربه چوخ میره نمیدونم چیکار کنم