ی آدما فوق بچه ننه و آب دهن خانوادش دو پیش عروسی کردیم و واسه همه کارامون دخالتشون میداد از خرید عروسی تا اظهار نظرهای بی جاشون بازم اون موقع تحمل می کردم میگفتم اخلاقش درست میشه، الان ی کم تغییر کرده ولی هنوز همون آدمه چند ماهیه که خواهرشوهرم عقد کرده و خیلی راحت می تونه بهش بگه چقدر کادو بده واسه دعوت کردنشون تایین کنه چند نفر رو دعوت کن همینا آدمای بودن که واسه عروسیمون همجور دخالت و نظر رو میدادن
الان خود خواهرشوهرم هنوز چند ماه از عقدشون نگذشته کاری کرد شوهرش رو با بابا دعوا بنداز تا این حد پیش رفته که بابا پسر بیرونش کرد پسرشو از خونه اش گفته عروسی هم نمیام
خودشون میگن که بابا پسر دخالت میکرده بگذریم که من باورم نمیشه ولی اگه به شوهرم بگم که اگه اون باباش دخالت میکنه شما همتون دخالت میکنید کلی از دستم عصبانی میشه که تو چرا این حرف رو میزنه چه کارت کردن و .....
داستان شوهر و خانواده اش یک داستان قدیمیه که هیچکس نمی تونه براش نسخه بنویسه..تصور باطلیه اگر فکر کنید میتونید روابط همسر و خانواده اش را مدیریت کنید....بی خیال باشید و از زندگیتون لذت ببرید.
In the name of Allah "by the remembrance of Allah hearts are assured." Holy Quran: surat l-rad , verse 28
خانواده شوهر همه مث همن واسه دخترشون همه چیزو خوب میخوان یکی بخواد تو کار دخترشون دخالت کنه مخوان باهاش دعوا کنن ولی خودشون تو همه کار پسرشون تشریف دارن احساس میکنن اینا خوبی بچه هاشونو میخوان پس حق دخالت دارن
👈زمان زیادی گذشت که...
فهمیدم بى تفاوتى بزرگ ترین انتقامه...
دلخوری و ناراحتى از میزان اهمیته...!
هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست...
هرکی اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست...
و جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه!
در این حد بگم که پدر شوهرم اصلا دوست نداشت من با خانواده خودم رفت آمد کنم و اون قدر رو مخ شوهرم هم کار کردن که اونم با خانودم زیاد قاطی نمیشه و رفت آمد نمیکنه