میگذره این روزام .۶ ماهش که بشه یادت میره اونقد که شیرین میشه.
پسر اولم از همه ی اینا که گفتی بدتر و شدیدتر بود من سینه هام وحشتناک زخم شده بود طوری که شیرمو میدوشیدم با فنجون و سرنگ و شیشه و.... میدادم شب تا صبح کارش گریه بود.
رفلاکسش و گریه های وحشتناکش نصف شب باید سوار ماشینش میکردیم ولی بالاخره تموم شد و روزای شیرینش هم اومد