بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خان زن داشته و به بهانه کار کردن و در قبال بدهی پدر ماه گل، میاردش که تو خونه ش کار کنه ولی در اصل میخواسته باهاش ازدواج کنه. همسر خان سر عقدشون به هم میریزه و با خان دعواش میشه و خان کتکش میزنه و در نهایت توکا(همسر خان) فوت میشه. خان برای این که کسی نفهمه و به قول خودش آبروش نره به پدر ماه گل میگه باید از این جا برید. وقتی هم میفهمه ماه گل بارداره بهش میگه بچه رو سقط کن. اما ماه گل سقط نمیکنه و با کمک دکتر میره توی کلبه ی جنگلی و بچه ش که دنیا میاد میذاردش امامزاده و خودش برمیگرده و به خان میگه سقطش کرده
مرو راهی که با ریگی بلغزی مشو بیدی که با بادی بلرزی تو را قدر و تو را قیمت، گران است مکن کاری که یک ارزن نیرزی...