داشت بهم میگفت چرا نیومدی و اینا (فامیلن منم نرفتم چند روز پیشش خانوادم رفته بودن)
بعد گفت من از هر کسی یه انتظاری دارم و هر کسی رو نزدیک نمی دونم و...
گفتم منو نزدیک میدونی
گفت دست خودم نیست کار عقل و قلبمه
منم کپ کرده بودم نمیدونستم چی بگم
انداختم رو فاز شوخی بحث کش پیدا نکنه گفتم پس از فردا میام خونتون ناهارچی دارین
اونم هی گفت همه چیو به مسخره بازی نگیر و ...
خلاصه یکم حرف زدیم نصف شبی گفت تصویری بزنم الان ببینم 😐 گفتم بابا نصفه شبه
میگفت حجاب کن خو 😐
به نظرتون چیه دردش😐
راهنمایی کنید (چند وقته از این موردا نشون میده )