سلام دخترا ی گل
قبلنم اسن موضوعو گفتم ولی امروز صبح که ازخواب بیدار شدم یهو فکرش اومد سرم و حسابی دپ شدم
گفتم بازم بپرسمش
یچه ها من پنج سال پیش کنکور دادم دانشگاه گیلان حقوق قبول شدم و خوابگاهی شدم خوابگاه بخاطر اتباع بودنم بچه ه باهام بدرفتاری کردن و من خیلی افسرده شدم بعدم تا ترم پنج حال و هوام همون بود و افسرده بودم و تو اسن پنح ترم نمیتونستمو انگیزه نداشتم یه خط درس بخونم.معدلم همش ده ویازده بود.ترم پنج که شد انصراف دادم برگشتم شهرمون.همون سال کنکور دادم همون حقوقو اصفهان قبول شدم واحدای بالای دوازده رو معادل سازی کردم و ادامه دادم.ولی خب اینجوری من دورهی کارشناسی چهارساله رو شش ساله تموم کردم.
مشکلم اینه که واسه ثبت نام که اومده بودم اصفهان کارشناس گروه یه جوری بهم میگفت چرا انصراف دادی جرا اینکارو گردی جرا مهمانی نگرفتی که خیلی احساس بدی از تعجباش بهم دست میداد
همجنین یکی دوتادیگه از آشناهامون
الان سال بعد درسم تموم میشه.ولی همیشه بخاطراین اتفاق دلگیرم خصوصافکر میکنم همکلاسیای سابقم بفهمن چه فکرایی درموردم میکنن.یا استادام.خصوصا اونایی که خیلی تشویقم میکردن.خلاصه مدام احساس میکنم کار به شدت عجیب یا احمقانه ای کردم
نظر شما درمورد شدت عجیب بودن کارمن جیه؟