من اونموقع سنم کم بود تازه کنکور داده بودم اینا پاشدن امدن خواستگاری خانواده منم بخاطر اینکه اونا موقعیت اجتماعی خوبی داشتن من رو به این ازدواج تشویق کردن منم سنم کم بود نمیفهمیدم گفتم باشه
تو همون دوران نامزدی شده بود همه کاره زندگی من چادر بپوش
حلقه دستت کن
جلو برادرت هم لباس پوشیده بپوش
با پسرهای فامیلتون نگرد
و مصیبت آخری مخالفت با دانشگاه بود میگفتن ما برات مدرک میخریم که حس کمبود نداشته باشی ولی حق نداری بری دانشگاه این درحالی بود که خودش خارج از کشور تحصیل کرده بود و انقدر تهی مغز و احمق بود
خداروشکر که ازش جدا شدم