درطول سالای گذشته یادم نمیاد شبی رو که راحت خوابیده باشم تایه سیر گریه نکنم خواب نمیرم که -_-حتی وقتی میرم ورزش که از خستگی خواب برم شده اولش خوابم ببره ولی باز هی از خواب میپرم و میزنم زیر گریه همش تو خواب یاد گذشته و خطراتم میوفتم پا میشم گوشیمو برمیدارم میبینم حتی یه نفرم ندارم که احوالمو بگیره چه برسه ....ارزو میکنم کاش یکی بود که بغلم میگرفت ک بخوام از گذشتمو تنهاییم رنج میبرم هرروزم بدترو بدتر میشه نمیدونم چکار کنم راه حلی دارین؟
مگه تو گذشته چه اتفاقی افتاده که اینهنه به همت میزنه؟
عزیزم افسرده شدی اگه بری دکتر و دارو بگیری حالت خیلی بهتر میشه
الان تنها زندگی میکنی
منم همینطور م ولی با اینکار ا فقط به خودت ضربه می‌زنی من فقط وقتی که خیلی حالم بد باشه اینجوری گریه میکنم که خالی شم ، به خاطر بقیه خودتو عذاب نده
از سختیایی که کشیدم رفتار بقیه باهام از بدیایی که بقیه بهم کردنو حقمو پایمال کردن از کتکایی که خوردم از تحقیرایی که شدم از زندگی مشترک خیلی بد خانوادم از طلاق مادر پدرم از رفتن مادربزرگم ..از سو استقاده هایی که نامزدم ازم کرد از بچه دارشدنم از بی پناهی تنهایی ازهمه بدتر بخاطر سقط بچم...همش همیشه جلو چشممه که چرا یکی توزندگیم نخواست که بهم محبت کنه جای اینکه وسیله ببینتم
نمیدونم گناهم چی بود که همه جا همه پاشون روم گذاشتن
خیلی سختی کشیدی چیزایی ک گفتی واقعا درد ناک عزیزم فقط از خدا میخام‌روزای خوبشو بزاره جلوی پات خوشبخت بشی و این درد ها از یادت بره
عزیزم
چقدر سختی کشیدی
چی میشه کرد همه یجوری مسکل دارن دیگه
الان پوپدر منم اخیرا فوت کرده اصلا حال زندگی حال نفس کشیدن ندارم
از این گرفتاری فاصله بگیرم شاید یه مشکل دیگه بیاد.
خدا کمکت کنه عزیزم
ما که ار بیرون میبینم
خدا میدونه جقدر سختی میکشی
حتنا یه شماور خوب برو
دلم میخواد ولی دست خودم نیست روز رو همش مشغول کارمیشم که فرصت فکرکردن بهشو نداشته باشم شب تو خواب همش میشه برام کابوس یاهواکه تاریک میشه انگار یکی داره حلقموفشار میده تا خفه شم واقعا نفسم بزور میاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
