من حدود سه سال هست ازدواج کردم و من مجرد و ۳۶ ساله بودم و همسرم ۴۴ ساله و مطلقه،۷ سال زندگی داشتن و با من که آشنا شد ۷ سال از جدایی شون میگذشت،ما الان یه پسر ناز داریم که چند روز دیگه یکساله میشه و ولی من هنوز بااین موضوع مشکل دارم،همش نشخوار ذهنی و فکرهای منفی که با اون چجور بود و الان چی تو ذهنش هست و ازین فکرا و بدتر اینکه اوایل ازدواج عکس عروسیشون تو آلبوم مادر شوهر دیدم و چه بدتر که امروز یه عکس دیگه ازش تو مدارک قدیمی شوهرم و بازم خونه مادرشوهر، خیلی بهم ریختم و واقعا خرد شدم ، بااینکه میدونم شوهرم تمام زندگیش من و پسرم هستیم ولی باز اذیتم ، کسی این شرایط رو داره ؟نیاز به راهنمایی دارم که بدونم حق داشتم ناراحت شم و بحث بوجود بیارم یا اینکه باید اینقد قوی و مطمئن از خودم و علاقه شوهرم به خودم میبودم که اصلا موضوع رو جدی نگیرم و به سادگی از کنارش رد شم؟لطفا یکم راهنمایی و پیشنهاد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
در کل فکر نمی کردم اینجور شه و فکر میکردم کسی که ۷ سال از جدایی اش میگذره دیگه چیزی از گذشته باهاش نیست و واسه همین اصلا مطلقه بودنش برام مساله نبود قبل ازدواج.از همه دوستان بخاطر همدلی و راهنمایی و پیشنهاد ممنونم ، همه کاربردی بود و دلگرمم و آرومم کرد
ممنون عزیزم این حرفا آروم و به زندگی ام علاقمند میکنه
گلم زن گذشته مثل دوست دختر گدشته میمانه والا الان پسرا با دخترا ازدواج سفید میکنن راحت زندگی میکنن باز دوباره بعدش زن میگیرن ولی بهترین محرم شوهرت باهاش گاهی درد و دل کن ولی ن اینکه حساسش کنی با حرف زدن راجبش فراموشش میکنی مطمعن باش
دوستان دعا کنید از ته قلبتون شوهرم ی کار خوب پیداکنه و چشماش بخنده 🙏🙏💚