2777
2789
عنوان

زندگی یکی از کاربرا نی نی سایت

| مشاهده متن کامل بحث + 3428 بازدید | 105 پست
خب  این شوهرش بیشتر اعتماد داشته

وسوسه های هوای نفس و شیطان خیلی قوی هستند.بیخود نیست خدا دستور داده زن و مرد در یک مکان تنها نباشن.چطور یک مرد هیچوقت  یک مرد دیگه رو هم خونه زن و بچه ش نمیکنه اونوقت این خانم یک دختر رو هم خونه خودش کرده!!!!

کارگر منم چندین بار به من گفته بود بذار بیام طبقه پایین خونه ت زندکی کنم کارهاتو میکنم حقوق هم نمیخوام بدی.من قبول نکردم  چون شوهرش ۲۷سال از خودش بزرگتر بود و خیلی وقتها هم پیش زنهای دیگه ش بودواین تنها می موند

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بچه ها گزارش بزنید بترکه فقط اموزنده باشه برا خانما متاهل

من ی چیزی گفتم البته خدا ببخشه دلم نمیخواد قاضی بشم ولی بنظرم دختره خواسته ایطور شه گفته یا ب زندگی میرسم یا پولی خوبی 

چون اگ میترسید نمیذاشت

چه دنیایی.پدر بزرگ دوستم به آقایی بدهکار بوده درعوض بدهی یارو دخترشو گرفت برای پسرش ده سال پیشم بابای دوستم میره یه دختر متولد ۷۱ میگیره هم سن دختر بزرگه دوستمم ۷۳ همین دوتا بچه بعد صاحب شرکت بود همرو فروخت برای دختره به اینا گفته ورشکست شدهدختر حامله شد بابا عشق پسر بچه دختر پسر دوستمم ترک تحصیل کرد پردشو از دست داد بخاطر یه پسره شانس اورد پسره گرفتش .بیجاره خدا به دادش برسه چقدر بده ادم اعتماد کنه به یکی

دلم پر از غمه ولی با یه صلوات برای بچم و زندگیمو نورانی کنید،دلیل صلوات انحراف چشم بچمه دوسالشه،خدایا معجزه ای این بچرو دادی خودتم خوبش کن،زندگی با یه شوهر پارانوئیدی سخته ولی من باید بجنگم برای آینده بچم هیچ چیز مهم تر از بچم نیست.دوستم @هناسه۱۳۷۳.نمیام اینحا چون گوشی ندارم دلتنگ دوری از روژینم
آخه اون دختر چطور دلش امد به هم نوع خودش که حتی مثل خواهرش میدونسته خیانت کنه 😭

ویوسه یا حسادت باعث شده بخواد شوهرم چون زنش ازش فاصله گرفته گفته اون راضی منم راضی...

این دوره زمونه باید زندگیا رو با طناب بست به کمر    

دقیییقاهمینطوره

می خواستیم طبقه پایین خونه مون رو اجاره بدیم یک خانم مطلقه یک بنده خداروبعنوان شوهرش  یکروز با ماسک فرستاد در خونه ما روزی که خواستیم بنگاه بریم یک نفر دیگه روبعنوان شوهرش با ماسک آورد.فکر کرده بود که چون ماسک داره من نمیشناسم.یواشک شوهرمو مشیدم کنار و موضوع رو بهش کفتم.اونم روش نشد به روی طرف بیاره.هر دو آدم های خجالتی هستیم.نزدیک بودقولنامه نوشته بشه دیگه دیدم فقط و فقط خودم باید خجالت رو بذارم کنارو بگم موضوع رو فهمیدم.بعد دختره طفلی کلی کریه زاری کرد که شوهرم میخواسته من با تن فروشی براش درامد بیارم منم طلاق گرفتم.بعد بهش گفتم عزیزم برات ناراحتم اما من مثل رییس جمهوری هستم که اول باید کشور خودمو حفظ کنم بعد اگه تونستم به بقیه کمک کنم و از املاک بیرون اومدم.تا چند شب از ناراحتی که دل یک زن بی پناه رو شکستم ناراحت بودم.اما اینکه در این تصمیم قاطع رفتار کردم بخاطر این بود که دختره وقتی اومد خونه مارو پسندید تو حرفهاش گفت بعدها همه ش من میام خونه شما یا شما میاین خونه ما.از همین حرفش خیییلی ترسبدم که وقتی خونه نیستم به بهونه ای بیاد و یک آبرو ریزی بخواد برای شوهرخجالتی من در بیاره.

خلاصه الان طبقه پایین رو فرش کردم گاهی بچه هام میرن اونجا بازی میکنن کلا بیخیال اجاره دادنش شدم

چه دنیایی.پدر بزرگ دوستم به آقایی بدهکار بوده درعوض بدهی یارو دخترشو گرفت برای پسرش ده سال پیشم بابا ...

الان دیگه نمیشه اعتماد کرد بخدا  باید ساده زندگی کنی ولی گول ظاهر و زندگی کسیو نخوری 

مردم دیوونه شدن به هرقیمتی هرکار دلشون میخوادمیکنن

دقیییقاهمینطوره می خواستیم طبقه پایین خونه مون رو اجاره بدیم یک خانم مطلقه یک بنده خداروبعنوان شوهر ...

افرین  ادم دوس داره انسانیت بخرج بده دلش بسوزه اما وقتی اتفاقات اطرافو میبینه میترسه میگه نکنه باعث بشه خودم اواره بشه بخدا ادم نمیدونه چی خوبه چی بد همه چی فیک شده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792