اصلا حال خودم خوب نیس،بچمم داره دندون در میاره پاهاشم بد جور سوخته،به بدبختی خوابوندمش اومدن اتاق بیدار شد،حالا هم اونا خوابن و من بیدار
کیا هستن اقوام شوهر
من کلا بدون دعوت جایی نمیرم
کاش کسی بدون دعوت اونم برای خواب شب جایی نره به خصوص خونه آدم بچه دار
درک میکنم
آخی
حق داری
والا من هر جا برم کمک میکنم
بیشتر وقتا بچه ها رو هم نگه میدارم
🤨🤨خوب شرایط نداری بگو خونه نیستیم
ما بدون دعوت حتی خونه ی پدرشوهرمم نمیریم
خواهرشوهر منم یهو ۹ شب گفت میام اونجا دو روزم میمونم
چند روز قبلش نگفت یکم تدارک ببینم
دیروز اومد شهرمون
کاش ظهر میگفت اه
حالا این هیچ ما زایمان کردم همون روز اول کل خاندان شوهر اومدن خونمون منم خسته خوابم میومد تازه میگفتن همبنجا دراز شو میگفتم خجالت میکشم پیش مردا رفتم تو اتاق گرفتم خوابیدم 😐😐
بیزارم شب مهمان بمون
شوهرمم وقتی چشمش به خانوادش میفته زن و بچه یادش میره،اصلا دیگه درک نمیکنه
خواهرشوهرمم بچه داره ولی بچش الان خوابه،،دلم به حال خودم میسوزه که چرا بچم مثل بچه اون نیست.شش ماه قهر بوده بچشم نبرده حالا برگشته بچه ی تپل و سرحال تحویل گرفته ،ولی من صبح تا شب به بچم میرسم هیچی به هیچی
اسم خواهرشوهرت مریمه ؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
