وای من عمر اون روزامو دوباره میخوام واقعا حیف😂
چقدر سم بودن کاملا معلوم بود یه دختر بچه‌ی ۱۴ ۱۵ ساله نوشته شون
همه پسراخوشتیپ و پولدار و استاد دانشگاه و دخترا جذاب و لوند و شیطوووون که اولش باهم کل کل داشتنو عین بچه ها بودن بعد عاشق هم میشدن🤢
این وسطم یه دختر پلنگ سعی میکرد قاب پسره رو بدزده😂😂که آدم بده ی داستان بود
جالبه پسره اخرش پسر عموی از خارج برگشته ی دختره از کار در میومد خدایا منو ببخش واسه این سمایی که میخوندم😭
راست میگی😂تازه من به همه دوستام معرفی میکردم...یکیشون گفت این چی بود دیگه
برا منم همش همین بود 🤣
حالا من رمان های امارتی میخوندم می‌گرفت میزد دختررو بعد دختره عاشق پسره میشد 😐🤣
من علاوه بر این
رمان اسیر دزدان دریایی و پیوند ذهنی هم میخوندم🙈🙊🔞
م مودب پور 😂😂😂😂
وای آره تو خوابگاه زمان دانشجویی کل تایمم بااین رمانا می‌گذشت
حالا یه دونه خوندم اون اسید خالص بود
شوهره چون مریض بوده و نمیخاسته زنش عاشقش بشه میزدتش می‌ترسیده بمیره این دل تنگ بشه بعد میمیره بعد بچه یک ماهه زنده میمیره بعد یک ماه دوباره عاشق میشه ازدواج میکنه
😅
وای یه رمانی میخوندم زمان نوجوونیم
دختره اینقدر خوشگل با چشمانی شهلایی داشت که کل شهر عاشقش میشدن حتی دختر بچه همسایه شون بزور زبون باز کرده بود گفته بود چقدر خوشگلی🤢🤢🤢🤢
دوتا بردار عاشق دختره شدن که پوووولدار بودن
یکی از برادرا جلف اون یکی مذهبی و اتفاق های خز و چیپ بعدش
