من باردارم و استراحت مطلق ولی خونه خودم هستم چون خونم راحتم غذا رو مامانم یا خواهرم درست میکنه همسرم میره میگیره ،،، من بعد هشت سال باردار شدم طبیعی بعد دو بار سقط و کلی دکتر و دوا و ،، ولی خانواده همسرم هیچ تبریکی به من نگفتن فقط به همسرم تبریک گفته بودن حتی مادرشوهر پدرشوهرم هیچ عکس العملی بهم نشون ندادن یک روز بعد دکترم رفتم خونشون ،،، همیشه مادرشوهرم ازم پنهون میکرد بارداری نوه هاشو ،، یکی از نوع هاش حامله شد من نفهمیدم تا اینکه من حامله شدم خبر رسوندن که حاملس و الان یک هفتس فارغ شده جالبه وقتی من باردار. شدم مادرش به همسرم گفته بود من زنگ بزنم به دختراش بگم حاملم 🙄🙄 انقد شعورش کمه منم برخورد تندی با همسرم کردم که خجالت بکش ازین حرفی که زدی ،، خلاصه خواستم مقدمه ای گفته باشم تا اصل موضوع رو بگم ،، همسرم الان زنگ زد که فردا با پدر مادرش میخوان بزن دیدن فاطمه همون که فارغ شده صبح میرن نهار هم میمونن منم گفتم میخای منو تنها بذاری بری نهارم چی میشه چون من نمیتونم بلند شم دکترم اکیدا گفتن بلند نشو گفتم برو یکی دو ساعت بمون بیا نهار نمون بیا خونه گفت قبل رفتنم برات غذا از بیرون میگیرم منم گفتم ینی خاهرزاده و خاهرت مهم تر از من هستند که میخای منو بذاری بری گفت نمیشه خب مامانم ناراحت میشه الان من چجوری به شوهرم حالی کنم نباید نهار بمونه اینو هم بگم همسرم تک پسره و سه تا خواهر بزرگ داره و خواهرانش اصلا منو دوست ندارن فقط دوست دارن داداششون ببینن بعد مثلا من با همسرم نرم بخاژریکه همسرم رو ناراحت کنن میگن چرا زنت نیومد ,, بگین چجوری به همسرم بگم فردا نهار نمونه اونجا دوست ندارم اونا خوشحال باشن که منو تنها گذاشته چون میدونن من استراحت مطلقم