رفته بودم آرایشگاه خانمی که اومد اونجا موهاشو کوتاه کنه دوست آرایشگره بود من اونو میشناختم اما اون منو نمیشناخت میدونستم دوست زنداییمه
بعد تو آرایشگاه هم که دیدید حرف زیاد رد و بدل میشه
حرف از ادامه تحصیل و اینا بود
دایی من دکترا داره زنداییم دیپلم بود ادامه تحصیل داد امسال لیسانس گرفت
خداییش ما برامون افتخار بود که با بچه تلاششو کرد
اما اون خانم جوری داییمو دیو دو سر جلوه میداد من شاخ در اوردم
از همون اول که شروع کرد به حرف زدن گوشیمو گذاشتم روی میز صداشونو ضبط کردم
پشت سر همه ی ما حرف زده بود و زندگی همه مونو برای یه غریبه تعریف کرده بود
خیلی ناراحت شدم تصمیم داشتم برای داییم ویس رو ارسال کنم
اما کظم غیظ کردم و به خدا سپردم
البته بعد گذشت ۲ سال هنوز ویس رو پاک نکردم