باشه میگم پس🤣
یه بار با کل خاندان نشسته بودیم راجب جن و فلان و اینا حرف میزدیم.
بعد من اصولا خیلی قیف و قپی میام ولی مثل سگ هم میترسم
هی میگفتم نه بابا من اعتقاد ندارم که تلقین کنم نمیترسم:/
دخترعموی عقده ایم هم از موقعیت سواستفاده کرد و فیلم ترسناک گذاشت گفت حالا که جمع جمع با جنبه هاست فیلم احضار ببینم .
اون موقع ها خیلی رو بورس بود و اینا.
منم الکی ادای خوشحال ها رو در اوردم و گفتم هر کی نبینه ترسو و فلانه.
فیلم رو گذاشتن.من شاید فوقش دو صحنه دیدم ازش.
همه اش به در و دیوار خیره میشدم ولی با صداش هم میپریدم هوا.
بعد فیلم پسرعموم گفت شجاع خانوم حالا داستان فیلم چی بود؟
منم از رو اسمش گفتم احضار میکردن دیگه.
اونا هم هی میگفتن بقیه اش بقیه اش.
منم میگفتم همین!پسرعموم گوشیش رو در اورد و نشون داد که ازم عکس گرفته دقیقا زمانی که خیره شده بودم به در و تکون نمیخوردم😑
خلاصه منم ک دستم رو شده بود تا صبح از ترسم نذاشتم هیچ کدومشون بخوابن و بیدار نگهشون داشتم مثل این عقده ای ها.
همون روز یه خورش قیمه هم درست کرده بودم جاتون خالی مزه سوپ ها بیمارستان رو میداد.
دیگه سر اون میگن سرآشپز شجاع!