بچه ها منم جای خواهرتون توروخدا بیاین

من و نامزدم الان یک سال و نیمه که با همیم خونواده هامونم خبر دارن قرار شد من کنکور بدم و اونم یکم پولاشو جم کنه و اینا سال ۴۰۱ازدواج کنیم

البته خونواده اون کاملا خبر دارن

اما خونواده من فقط بابام خبر نداره

بببنین نکات مثبتشو بگم که دست و دلبازه و ، راستش الان هر چی فک کردم نکات مثبتشو بگم هیچی نیومد تو ذهنم ولی اینو مطمئنم که همدیگرو خیلی دوست داریم

ببینین پنج روز دیگه من کنکور دارم پارسال رتبم شد ۱۵۹ و قبول نشدم اما امسال وضعیتم از پارسال بدتره مطمئنم همش به خاطر وجود این آقاست با اینکه خیلیم دوسش دارم ینی داشتم

این از دیروز ینی حال منو گرفته

دیروز صبح یه پیام بهش دادم اونم جوابمو دادع بود اما چون من گوشیم یکم مشکل داره چن دیقه دیر اومد بعدش نوشت ک چرا پیام میدی بعدش میری واسه خودت؟این گوشیتم که گا...منو(ببخشید توروخدا)منم خیلی ناراحت شدم اما چیزی نگفتم ک اعصاب خودمم خورد نکنم

چن روز پیش منو مامانم یکم دعوامون شد مامانمم مگس کش دستش بود منو زد😐😂واقعا حق داشت بنده خدا من اونجا داغ بودم خیلی عصبی بودم الان که فک میکنم میبینم حق داشت وگرنه یک بارم یادم نمیاد ک مامانم منو زده باشه حال جای این مگس کش مونده بود روی دستم نامزدم دید

منم که الهی خاک بر سرم بشه دلم پر بود واسش تعریف کردم ک کتک خوردم بخدا میدونم چه اشتباهی کردم دوستان اونم ازون روز هرازگاهی برام خوراکی میخرید هی شوخی میکرد میگفت میخوام تقویتت کنم واسه کتک بعدی یا از پشت ویدیو کال بهم مگس کش نشون میداد

خلاصه دیروز حرف زدیم و اینا بحث ب یه جا کشیده شد ک برداشت با شوخی گقت کاری نکن به مامانت بگم دوباره با مگس کش بیفته به جونتا خیلیییی ناراحت شدم خودشم فهمید ناراحت شدم اما هیچی نگفت منم چیزی نگفتم

شب ک بازحرف میزدیم بحث سر اینستا شد این همش میگفت من نمیزارم تو اینستا نصب کتی خودمم نمیکنم گفتم باشه(بچه ها اونجوری غیرتی نیستا کلا از اینستا خوشش نمیومد)دیشب گفت میخوام اینستا نصب کنم و اینا منم گفتم بکن ولی من همین پبج فیکم و نگه میدارم واسه پیجای خرید و این چیزا به اسم خودم پیج نمیزنم و عکس نمیزارم خوشم نمیاد

این آقام حالا گیر گیررررر که تو به من نگفته بودی پیج فیک داری دروغ گفتی ینی بدبختم کرد

مامانم این بحثمونو شنید اونم از دیروز بیچارم کردع ینی

هر چی واسش توضیح میدادم مگه به گوشش میرفت؟آخرش الکی گفتم بابام اومده و قط کردم

اونوقت شب پیام داد الان شاتاشو واستون میزارم

صبحا اون میرفت واسم دفترچه آزمونمو میگرفت امروز هر چقد منتظر شدم اصلا نیومد الکی ی دفترچه دیگه برداشتم ب مامانم گفتم آورده تو نفهمیدی ک الکی بهم گیر نده

از دیشبم نه یه زنگ ن ی پیام داده هر کی دعواهای مارو میدید میگفت چقد وحشتنناک دعوا میکنین اینجوری بهتون بگم بچه ها ک همش حس دیکتاتوری داره همش میگه مرد از زن بالاتره هر چی بشه حرف حرف مرده تاپیکای اخرمو برین بخونین

همیشه میگه منطقیم اما اصلا اینطوری نیست قول داده بودیم بددهنی نکنیم اما اون واستاد پای حرفش؟چن روز مونده ب کنکور باید با من اینجوری کنه؟بخدا خسته شدم از دستش خسته شدم از این زندگی