شوهر منم جو گیر و کشته مرده خواهرشه
اونا وضشون خوبه روزی صدبار خونه عوض میکنن و میکوبن از نو میسازن و شوهر من هربار کلی چیز براخواهرش و بچهاش میخره برا کادو خونه نویی و هربار که میاد خونه مادرش سر بزنه میره یه میدون بار میوه میخره میبره اونجا و هروز بستنی و شیرینی و گردش و بساطشونو تامین نیکنه
اونوقت خودمون مستجریم !
اولا خیلی دعوامون میشد ولی الان دیگه من دیگه کاری به کارش ندارم هرکار میخواد بکنه
ولی خیلی دلم برا خودم میسوزه کلا جایی تو زندگیم برا خودم ندارم