دیشب اومدم خونه مادرشوهرم بعد از دو هفته صبح بیدارشدم دیدم نیست فقط خواهرشوهرم خونست پرسیدم کجاست مامان ، خواهرشوهرم گفت رفته خونه مامان بزرگم گفتم میاد؟ گفت تا عصر نمیاد ، الان من برم یا بمونم ، خودم میخوام برم ولی میترسم تا عصر نمونه به خاطر من زودتر بیاد
زنگ بزن بگو من دارم میرم کاری ندارید
بمون !
به نظرم
باهاشون راحتی؟ چرا وقتی توهستی رفته خب میموند پیشت
عزیزم اگه الان بگم بهت بی احترامی کرده ناراحت میشی؟؟
ن پاشوبرو خونه ی خودت ی روز دیگم میتونس بره خونه ی دیگران
بااجازه شوهرت برو بگو من به خاطر مامانت ازکارو زندگی زدم اومدم اون رفت جای دیگه ازهمین جا ضربه نهایی بزن که دیگه دهن شوهرت بسته شه برارفت وآمدت دست خودت باشه موفق باشی
برو خونتون
لازمم نیس به نظرم به شوهرت بگی چیزی نیس که اوقات خودتو شوهرتو ولو یه لحظه تلخ کنی
منم این اتفاق افتاده حال مادر بزرگم مثلا بد شده یا یه اتفاقی افتاده که به حضور مادرم نیاز بوده اونجا مجبور شده وقتی مهمون داره بدوه بره
برا نامزدی داداشم موقع شام حال مادربزرگم تو مهمونی بهم خورد مامانم مجبور شد با امبولانس بره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
