با یه اقا قصد ازدواج داشتیم در دوران دوستی بودیم که به خانوادش گفتن تا بتونیم بهم برسیم ولی بعدش خانوادش مخالفت کردن الانم مامانش همش دارع دنبال دختر میگرده که ما جداشیم 😥 هعی بدون اطلاع دادن میره خاستگاری خودش میبوره خودش میدوزه الانم میخواد به اجبار کاری کنه که با یه دختری ازدواج کنه ما همو خیلی دوست داریم ولی خو انقد که تو گوشش خوندن عشقمم نا امید شده یعنی دعایی وجود داره چون فقط تنها راهی که مونده و ازم بر میاد لطفا نصیحت نکنین چون گوششم واقعا پره و عشق هم که منطق سرش نمیشه😔🥀