اینو بگم دو سال جدا بودن و دوباره عقد کردن گاهی میگم کاش نمیکردن تازه داداشم دو ماهه به دنیا اومده دلم براش میسوزه خدا نکنه عین من زجر بکشه هر روز ، لحنشون نیشداره ، فقط بابام گاهی خوبه ، البته این دفعه حق با مامانه ، بابام جلو جمع آبروش رو برد ، الان چند روزه غذا نمیپزه گیرم با بابا قهری من آدم نیستم؟ رفتم بهش گفتم ناهار چیه؟ راحت شونشو داد بالا ، ازشون متنفرم گاهی ، دلم میخاد جایی بود فرار میکردم ، همش ۱۵ سالمه کاش میشد درسم زود تموم شه برم از پیششون ، تو این فضا درس هم به سختی میشه خوند ، آه خدایا به منم یه نگاه بکن
الهی 😢
اخعی عزیزم
زنگ بزن برای خودت غذا سفارش بده
بیارن برات وقتی اوردن غذات و تحویل بگیر به مامان بابات بگو برین پولشو حساب کنید.بزار اصلا آبر ریزی بشه
اصلا مظلوم بازی در نیار تو ازشون پررو تر و گستاخ تر باش حقتو بگیر ازشون
وقتی تفاهم نداشتن بیخود کردن بچه اوردن
اه اه اه
به نظرم یه وقت که مادر پدرت خونه هستن بشین با ارومی باهاشون حرف بزن و سختی های دوران طلاقشون بگو ک چقدر سختی کشیدی و ازشون بخواه باهم مدارا کنن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
