[QUOTE=194845209]افتضاحه همش قصه و داستان دارن و اعصاب خوردی یماهه ازدواج کردم خدا خدا میکنم این یسال تموم شه[/QUOTE
😔
یکی از بستگان ما اینکارو کرد مرده وسایل نخرید و برد خونه مادرش بیچاره روزگار دختره سیاه شد جوریکه میخواستن طلاق بگیرن.بعد ده سال تازه مرده وسیله خرید.چی بگم والا تو خودت شوهرت و خانواده شوهرتو میشناسی ولی تا جایی که من میدونم نامزدیت طولانی بشه بهتره تا برید زیر یه سقف و هر روز جنگ اعصاب.بازم به عرضه و بیخیال نبودن شوهرت مربوط که سریع خودشو جمع کنه و عادت نکنه به این مدل زندگی کردن.فرهنگ خانواده شوهرت و به ویژه مادرشوهرتم مهمه ادم خوبی باشه یا نه.ولی قبول کن اگر غذاتون مشترک باشه اونا انتظار دارن شما برید تمیزکاری کنید و بشورید و بپزید و شما نباید حرفی بزنید
اگه مجبور شدی همسایه شی باهاشون
شام و ناهار خونه ی خودت باش وگرنه انتظار دارن کار کنی براشون
سعی کن دیربه دیر بری خونشون هروقت دعوتت کردن برو
شوهرم میگه پول جمع بدم میتونم زمستون لوازم بگیرم.بش میگم صبر کنیم .میگه من اصلا صبر نمیکنم باید تا قبل محرم عروسی بگیرم.من اصلا راضی نیستم باهاشون زندگی کنم .الان که عقدم میرم خونشون خواهراش اصلا بهم اعتنا نمیزارن انگار ک ن انگار اومدم اونجا .نمیدونم فال قهوه راسته یا ن ولی ی بار گرفتم درمورد زندگیم گف اصلا باهاشون زندگی نکن نابود میشی😔
بهش بگو بجای عروسی وسایلشو تکمیل کنه اول
خونوادشم کمک کنن بتونین خونه اجاره کنین بعد مراسم عروسی
درک میکنم گرونیه منم تونامزدی خیلی حرص میخوردم عصبی شده بودمبااین ک نامزدیم۱سال و۱ماه طول کشید
من پارسال رفتم سرخونه زندگیم
پس سر حرفت محکم وایسا و کوتاه نیا.کاری به فال قهوه ندارم اما از نظر عقلی خیلیها مثل تو تن دادن و داغون شدن.ممکنه روزهایی رو تجربه کنی که هر روزش برات یکسال بشه انقدر بد بگذره.باز اگر نمیخواستید برید غذا بخورید قابل هضم بود اینطوری نهایت هفته ای یه بار میرفتی خونشون.ای کاش شده یخچال دست دوم ولی تمیز بخره تو دیوار پره و نهایت یه پیک نیک کوچولو خودت تو خونه غذا بپزی.اصلا خوب نیست سفره مشترک
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
