سلام خانما من دیروز خونه مامانم بودم تا ظهر از شوهرم خبر نداشتم ظهر درحد یکساعت اومده بود خونه دوتا موضوع خیلی مهم میخواستم بهش بگم ک گفت میخوام برم پیش پسر عموم کار دارم (قرار بود پسر عموش یکاری براش انجام بده)
صبح بهم زنگ زد خیلی ناراحت و گرفته بود یکم سوال پرسید که دیروز چیکار کردی و... بعد من پرسیدم دیروز رفتی پیش فلانی(پسر عموش) ؟چیشد ؟ گفت اره هرچی گفتم بهش که این کارو برام بکن گفته بروی چشم حالا میام
الان یک هفتس دنبال پسر عموشه این کارو براش انجام بده
گفتم خوب چرا اینقدر امروز و فردا میکنه حتما نمیخاد انجام بده بیخیالش شو
گفت بهش گفتم
گفته جان دخترم انجام میدم
خلاصه من برام مبهمه گفت دیروز از صبح تاشب گرفتار بودم
گفتم خوب دیروز کجا بودی گفت من دارم قصه میگم برات؟
اما این چارکلام حرف از صبح تا شب طول می کشه؟؟؟
نهایتا یکساعت دو ساعت
دوباره بهش گفتم دیروز کجا بودی قطع کرد رفت خیلی ناراحت شدم😭
به نظرتون منطقیه این حرفش؟
میگم خوب عزیزمن تو اگ صبح تا شب پیشش بودی اون نمیتونسته یکی دو ساعت تایم بزاره کار تورو انجام بده؟
جوابمو درست نمیدههههه
نمیدونم کجا بوده
چجور ازش بپرسم؟باور کنم این حرفشو؟