ب خدا هزار تا تاپیک گذاشتم
چرا هیچ کس جواب نمیده
اختلاف بر سر مادرشوهر و خواهر شوهر ب طوری ک جنگ وخون ب پا میشه ۸ سال درست نشده و نمیشه
شوهر بچه ننه و وابستگی داره ب مادر خب حق داره مادرشه
کفتم قطع رابطه کنم ک کردم ولی شوهرم دوست نداره
اونا از خوداشونه منو نبینند منم ک متنفر از همشون
میگن هر وقت خواستی بیای (همسرم) خودت بیاو بچه ها اون (من) با خودت نیار
ولی همسرم دوست داره منم باشم بهش میگم بابا من بیام دعوا میشه قبول کرد خلاصه ولی همش ناراحت
ناراحت ک داداش بزرگ با زنش میره خواهرش با دامادشون همه جمع جمع ولی من نیستم و اون تو اون جمع انگار ... یه حس بد داره همه بهش میخندن
و این سرخوردگی باعثشده منو اذیت کنه ک تومشکل داری تو بامادر من بد هستی ببین دور ور مادر من چه قدر شلوغه اونا فقط توروراه نمیدن پس توبد هستی