دیروز با همسر و پسر سه سالمون و دختر دوازده سالم رفتیم بیرون قدم بزنیم.(دخترم از ازدواج اول همسرمه و با هم رابطه عالی داریم)
پسرم بیرون میریم خیلی اذیت میکنه و ب نظر من باید واقعا صبوری کرد تا بیشتر لجبازی نکنه.
تو راه برگشت همش میخواست وسط خیابون بدو بدو کنه منم میترسیدم گفتم بغلش کن گفت دستشو میگیرم .
دستشو گرفت ولی پسرم مدام از زیر دستش فرار میکردرفتم بغلش کردم ی کم بردمش تا آروم بشه و برسیم ب ی پیاده رو.شوهرم شاکی شد اومد گرفتش و ب زور تو خیابون میکشوندش و میبرد .
بچه کلافه جیغ میکشید و میخواست بیاد بغلم اونم لج کرده بود بچه رو مثل چی میکشوندش دنبال خودش
گفتم ولش کن کلافه شدم یا بغلش کن یا بده بغلش کنم .
گفت باید یاد بگیره حرف گوش کنه .
باز ی کم تحمل کردم دیدم داره بدتر میکنه دوباره گفتم بزار بیاد بغلم وسط خیابون ی دونه بچه رو زد هلش داد تو بغلم.
بغلش کردم دیگه حرف نزدم دید بچه محکم منو بغل کرده اومد یقشو گرفت ک بکشه پایین بچه رو .
بچه هم جیغ میکشید منو محکم گرفته بود و ترسیده بود .
من بچه رو ندادم صداشو برد بالا ...
منم تحملم تموم شد هر چی بچه رو کشید محکم بغلش کردم نشستم گفتم بچمو ول کن نمیدم.
راه افتادم سمت خونه گفتم بهش یا جلوتر برو یا عقب پیش من نباش من اعصابم داغون شد ولی تا خونه داد و بیداد کرد ک تو بی آبرو هستی.