منبعد تولد بچه دومم زندگیم جهنم شد کشیده شد سمت خیانت و صیغه حتی و اعتیاد کلا زندگیم جهنمشد بچمالان ۳سال ونیمشه همش خونه آقام بزرگشد چون همش قهر بودم اونجا اما الان دیگه تصمیم گرفتم ب زندگیم سروسامون بدم بخاطر بچه هام
مثبت فکر میکنم سعی میکنم گذشته رو فراموش کنم هرچند سخته بخصوص وقتی میبینم هنوزم تغییر نکرده ولی میخام تلاش کنم بخاطر بچه ها
حالا ک من همش بش محبت میکنم واس رابطه گرمش میکنم باش صحبت میکنم مثل دوتا عاشق شدیم خیلی بهممیرسیم حتی دیشب گف دیگه نزار بچه ها کنارمون بخابن اخه قبلا چون مثل دوتا غریبه بودیم بچه ها رو کنارم میخابوندم اخه یک اتاق داریم حالا امشب بچه ها تو اتاق ماتو پذیرایی همشمبا لباس لخت اینا بغلش میخابم ک بهمنزدیکتر بشیم
دعامون کنید زندگیمون بهتر شه بخاطر بچه هام