ما امسال مستاجریم از سال دیگه میخوایم بریم تویه ساختمون کنار جاری ومادرشوهر اصلادوست ندارم باهاشون یجا بشینم میدونید آخه وقتی بهام بشینیم کوچیک ترین اتفاقارم میدون از دعوا بگیر تا بیرون رفتن اینجورچیزا به شهرم چی بگم که منصرف بشه جاریمم کم حرفه ولی حسوده اصلادوسندارم باهاش یجا بشینم
این کینه ی شتری نیست،زخم عمیقه.تو نمیتونی دستتو تا ارنج بکنی تو قفسه سینه ی من و شش ماه و ی سال بعد ک با دیدن دستات وحشت میکنم بهم بگی کینه ایم .خیر.کینه ای نیستم.زخم خوردم... گیریم خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست ؛ نوشدارویی ... شرابی... شیونی... شعری به کارش میکنیم ؛ دِل که چِرکین شد ، چکارش میکنیم ؟؟؟