حالا یه شب خوابیدی خیال نکن تا ابد همینجوره اون شبم دلتنگی شوهرشو میکرده لابد
باز شوهر بی بهانه با ادایی کودکانه هیکل چون استوانه میکند غر غر به خانه یادم آید روز اول گردنش گج. دست و پا شل پیش بابا موش میشد سر خیش تا گوش می شد دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک شاد و چابک چشمهایم همچوو آهو عطر موهایم چو شب بو می شنیدم از لب او : حرفهایی همچو جادو : من غلام خانه زادت جان دهم هر دم به یادت گر نیایی خانه ی من میگریزد روحم از تن بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همانجا 😄 شد به پا جشن عروسی کیک و شام ودیده بوسی بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم قسمتم یک مرد جاانی اندکی لوس و روانی بی اراده همچو یابو پر خور و مغرور و پر رو هرکه کرد این دوره شوهر خاک بر سر گشت و حیران شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان 😂😂
اعصاب خوردی فقط اونجا که یکی زنگ میزنه بهت ولی صداش نمیاد قطع میکنی و خودت زنگ میزنی، میبینی که اونم به تو زنگ زده و اشغاله بعد یه کم منتظر میمونی که زنگ بزنه، ولی میفهمی اونم منتظره که تو زنگ بزنی صبرت تموم میشه و زنگ میزنی میبینی اونم صبرش تموم شده و زنگ زده و اشغاله 🙄🥴
عاشق سریالای کره ایم. خیلی در ظاهر میخندم و خودمو شاد نشون میدم ولی درونم یه چیز دیگه ای رو میگه من تو این 18 سال تنها چیزی که میخواستم این بود که منو دوست داشته باشن میدونم برای خیلیا ممکنه مسخره باشه اما برای من بزرگترین آرزومه!خیلی دوست دارم یه روزی برسه و یه نفر بیاد و بهم بگه من شما رو دوست دارم دعا کنید اون رو برسه!من با این سن کمم خیلی چیزا رو تحمل کردم که شاید اگه بگم خیلیا باور نکنن!من یه راز خیلی بزرگ رو میدونم !خلاصه زندگی من خیلی غمگینه خیلی ولی من میخندم