منم یه دختر ۲ ساله دارم و یه پسر ۱۲ ساله
من انقد دستام ضعیفه اگه خونه رو بخوام حسابی تمیز کنم تادوروز دست درد دارم
حالا این دوتا باهم گاهی دعوا هم دارن
دخترمم یه سره جیغ میزنه
گاهی دلم میخاد فرار کنم
خانوادش با کسی کنار نمیان ولی خب من دیگه زدم به خیالی چون مهم همسرمه که باهام خوبه
پسر منم خیلی شیطونه.یکی هم تو راه دارم که از الان بهش حسادت میکنه ولی من میگم همین که باوجود تنبلی شدید تخمدان که خیلیا رو از بچه دار شدن محروم میکنه خدا منو لایق مادرشدن دونسته بی نهایت شکرش
من مادرم رو میدیدم که بعد باز نشستگی فقط به خودش اهمیت میداد میرفت پیاده روی واسه خودش غذاهای سالم درست میکردعین دختر مجرد تمام وقتش واسه خودش واسه دل خودش بود چون قبلا شاغل بود یه حقوقی داشت واسه خودش خرج میکردبعد اینکه ماها ازدواج کردیم اصلا به فکر ماها نبود تمام وقت و عمرش رو واسه دل خودش زندگی کرد ادم بخواد میتونه واسه دل خودش زندگی کنه فقط باید راه حل پیدا کنی جاری من دایم میره شهرستان بچش رو خونوادش واسش بزرگ کردن خودش بیخیال زندگی میکنه ماهها میره شهرستان خونه مادرش میمونه اصلا واسش مهم نیست شوهرش تنهاست بنظرم میشه تو سختیها بیخیال و راحت زندگی کرد فقط باید بخوای. نباید بگی که من چند ماه برم خونه مادرم مزاحم نباشم؟ شوهرم از تنهاییم سو استفاده گری نکنه؟ بچه هام خونه مادرم اذیتشون نکنن؟ ماها چون اینجوری فکر میکنیم نمیتونیم واسه دل خودمون زندگی کنیم باید عین مادرم و جاریم باشیم بیخیال مادرم کل عمرش بیخیال زندگی کرد اصلا نگران بچه هاش نبود راحت زندگی کرد راحت هم فوت شد
مشكل من فقط مامانمم نيست شوهرم هست كه حداكثر بذاره بچه چند ساعت از ما دور باشه ،ميگه بچه دو تربيتي ميشه فقط بايد پيش خودمون باشه
شرايط مهيا نميشه وگرنه دلم ميخواد بيخيال باشم🙁(خدا مادرتونو بیامرزه)
منم دقيقا مثل شمام گاهي گريه ميكنم واس مجرديممممم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
