از صبح که بیدار شدم تا نیم ساعت پیش رو پام بودم غذا درست کردم ظرف شستم خونه رو تمیز کردم جارو کشیدم با دوقلوهام بازی کردم بردم حمام دوباره شام دادم چایی درست کردم دوباره خونه رو ترکوندن پاهام درد گرفته تازه اقا الان از اتاقشون تشریف اوردن بیرون مثله گربه خودشو میماله به من که یعنی بله....منم گفتم خستم دارم میمیرم قهر کرد رفت تا دید گوشیمو برداشتم میگه تو که گفتی خسته ای
دلم میخواست لهش کنم اصلا از پا درد خوابم نمیبره